پیشآمدهای عروسی!
حالا که پروسههای طاقتفرسا، پرتنش و پرماجرای پیدا کردن خونه، خرید وسایل، اسباب کشی و در نهایت عروسی رو پشت سر گذاشتم حس میکنم از منِ سابق دیگه چیزی باقی نمونده جز یک ویرانهی غیرقابل تشخیص... مراسم عروسی که به اصرار شاه ماهی (پدر ح) برگزار شد، باعث تنش بین من و خانوادهی دریایی و در نتیجه بهم خوردن تعادل و صمیمیت در زندگی مشترک من و ح شد...
من و خانوادهام با توجه به سطح مالی معمولی ح و دریاییها برای جلوگیری از هزینههای اضافی و حتی حاشیههای غیرقابل حذفی که توسط فامیل پیش میاد، پیشنهاد داده بودیم به جای مراسمِ غیر ضروریِ عروسی، همون هزینه صرف موارد ضروریتر مثل رهن بالاتر برای خونه، تعویض ماشین یا... بشه. اما شاه ماهی مصر بود که اگر عروسی نگیرم فامیل میگن عرضه نداشت برای پسرش یک مراسم بگیره!!! و در نهایت نتیجه تبدیل به یک فاجعه شد...
اردک ماهی (خواهرِ ح) که یکی دو ماهی بعد از عقد ما، با عشقِ زندگیش عقد کرد، اون شب لباس سفید پوشیده بود!
تالار نه تنها برخلاف فیلمهایی که از سالنش بهمون نشون داده بود افتضاح، کوچیک و نازیبا بود، بلکه شام اشتباه و متفاوت با قرارداد برای مهمانها سرو کرد. هزینهی قابل توجهی برای دود موقع رقص عروس و داماد گرفته بود و دودش چیزی نبود جز دوتا لوله وصل به یک دستگاه رها شده وسط سالن.
هدایای فامیل داماد به گفتهی دریایی ها طبق رسمشون متعلق به پدر داماد بود، بلافاصله بعد از اینکه کسی پاکتی به دست من میداد زن عموی ح میدوید از روی میز برمیداشت و فیلمبردار چیزی نمونده بود گریهاش بگیره!
شب بعد از برگشت به خونه انقد گریه و داد و بی داد کردم که ح برای آروم شدنمون یکی دو نخ سیگار گرفت و بعداً فهمیدم ته سیگار افتاده روی لباس عروس کرایهایم و دامنش رو سوراخ کرده... و هزاران اتفاق دیگه که از حوصلهام برای شرح خارجه...