بعضی وقتا خودمم خودمو نمیشناسم ... میشم یه هیولا ...

داد میزنم ....! بلند ...!

بدون توجه به اینکه اینجا دیگه ویلایی نیست و آپارتمانه و یه وجب بالاتر و یه وجب اونور تر آدم نشسته و آرومم که حرف بزنی، میشنوه...

با مامان بد حرف میزنم ...

چشم دیدنِ برادر کوچیکه رو ندارم و بی ملاحظه میزنمش ...

و دقیقا یک ثانیه بعد از هر کدوم از این کارا به خودم فحش میدم و عذاب وجدان میگیرم و...

واقعا من کی اَم ؟

اونجوری که دوستا و بقیه میگن یه آدمِ مهربون ملاحظه کار ؟

اینجوری که مامان بابا فکر میکنن یه آدمِ بی اعصابِ تنبل ؟

یا اینجوری که خودم میبینم ...

یه آدمِ مجهولِ نامشخص که اصلا معلوم نیس تو هر وضعیتی چه واکنشی نشون بده !

هیچ چیز بدتر از این نیست که برای خودتم غریبه باشی 

این روزا خیلی با خودم مدارا میکنم ؛ خودمو تحمل میکنم .

رفتارای دیشبم که کلا آبروریزی بود .

این سینوزیتم که مارو ول نمیکنه :(