بر باد رفته
وسط بحث که استاد نظر "مستر درایور" رو دربارهی دوست دختر پرسید، اون توضیح داد که چون خودش یه بار تجربهی بدی دربارهی این موضوع داشته به نظرش اصلا خوب نیست و همون بهتر که اینجور روابط رو تجربه نکنی. از ادامهی صحبتاش فهمیدیم که طرف از فامیلهای دورشون بوده و نهایتا وقتی باهم برای آینده به تفاهم نرسیدن جدا شدن.
حال و روزم از دیشب بخاطر حرفای "عین کاف" داغون بود. با این بحثها و جوابها بیشتر بهم ریختم و بعد کلاس با یه خداحافظی کوتاه پریدم بیرون. فقط از اینکه اون پسرک 18 سالهی عاقل و فهمیده رو دیگه نمیدیدم ناراحت بودم.
وقتی لم دادم روی صندلی کرم رنگ دالی، یه جورایی دلم میخواست بزنم زیر گریه. این بار نه فقط بخاطر غمی که از دیشب روی دلم سنگینی میکرد بلکه شاید بخاطر اینکه فکر میکردم تک پسر ته فنجون رو پیدا کردم اما اعترافاتش دربارهی دوست دختر سابقش همهی محاسباتم رو ریخت بهم!
صدای آهنگ رو زیاد کردم و زیرلب غر زدم که اه بازم این آهنگ تکراری لعنتی! چرا هربار آهنگا از اول لیست پلی میشه؟