آدم خوبه‌ی زندگیم :)

او خوب میداند چطور کلمات را کنار هم بچیند و احساسش را بنویسد. بازی کردن با یک مشت واژه‌ی بی‌جان و خلق جمله‌ای که صاف توی قلبت بنشیند را بهتر از هر شاعری بلد است.

او زیر و بم تمام تخیلات و علایق کودکانه‌ام را می‌داند. می‌دانی چقدر شیرین و ترسناک است که یک نفر تورا بهتر از خودت بشناسد؟ که یک نفر انگار مغزت را نه از نگاهت بلکه از کیلومترها فاصله بخواند...

تو روزای سردم به تو فکر کردم ...

وقتی بمیرم از خدا میپرسم: چرا به اون آدمی که دوستش داشتیم و دوستمون داشت، نرسیدیم؟

 

+ انقدر خوبه که دلم نمیاد ازش خداحافظی کنم حتی :)

+ اعتراف یهویی و شیرینش وسط شب بخیر گفتنامون :)  کلیک

تنها صداست که می‌ماند

امروز برای اولین بار صداشو شنیدم. واسه ده جمله‌ی اول کل حواسمو جمع کردم که تن صدام رو کنترل کنم، بهترین کلمات رو انتخاب کنم، لهجه‌ی خاصی نداشته باشم و...  

دلم میخواست اون لحظه‌ای که ریز ریز میخندید تا آخر عمرم ادامه داشته باشه.

فکر میکردم واسه آدمی مثل من دیگه عشق و علاقه معنی واقعیش رو از دست داده، ولی حالا با وجود دانی هر بار بهم ثابت میشه همیشه تو دنیا یه نفر هست که بتونی خیلی بیشتر از بقیه دوستش داشته باشی!

گرچه هنوزم مطمئنم اینکه میگن آدم فقط یه بار عاشق میشه دروغ محضه!

+ بارون تورو به مَن دآده، دریآ تو عمقِ چشماته، پَر میکشه دلم واسَت...

|marde majnoon_Amirhossein eftekheri|

اونی که جون میده برات ...

دیشب گفت تابستون که بخواد برا کنکور بخونه اینستا رو حذف میکنه و کمتر تلگرام میاد!

بهش گفتم نرو سمیه.

گفت : "من تورو تنها نمیذارم عزیزم" 

دلم میخواد این قسمت چت رو پرینت بگیرم، قاب کنم و بزنم به دیوار! کاش میشد پای این حرفش بمونه. گرچه خودم و خودش میدونیم نمیشه.

فعلا فقط دلم میخواد واسه یه بار هم که شده ببینمش.

 

دلم میخواد داد بزنم اسمتو فریاد بزنم تو کوچه پس کوچه شهر عشق تو رو جار بزنم...

|hoorosh band - be ki poz midi|

ز تمام بودنی‌ها تو همین از آن من باش!

گفتم:‌ "مامان زندگی هنوز قشنگیاشو داره، مگه نه؟"

گفت: "آره... مثلا همین اطلسی‌های تو حیاط..."

ولی من زل زده بودم به عکس دانی و لبخند روی صورت تپلش و "...is typing" بالای صفحه!

من مطمئنم خدا دانی رو برای من آفریده! اون یه هدیه‌اس به خاطر تمام کارهای خوبی که نکردم، و به همین دلیل ازش محرومم.

 

+ دل دل نکن  #حامد_برادران & ایمان_ابراهیمی

28

شنبه باید زنگ بزنم بگم : « ببخشید خانوم خانواده‌ام مخالفِ ازدواجم با یه آدم از شهر دیگه هستن! »

و همینجوری که دارم تک تک این کلمه‌هارو به زبون میارم، به دانی فکر کنم که هزار کیلومتر دورتره و حاضرم بخاطرش تا مریخ هم برم.

+ میشه تا ابد همینجوری دوستِ معمولیم بمونی؟ من بیام با تو درباره همه‌ی تخیلاتم حرف بزنم و تو بخندی؟

عکس دو نفره‌ی دانی و الف ح حقیقان رو کجای دلم بذارم دقیقا؟ کجا؟

تو این دو ماه، کلمه‌ای ازش حرف نزدم و اونم حتی اشاره‌ای نکرده...

وحشت بر من موستولی شده... بعلاوه‌ی حجم عظیمی از افکار مغشوش و تخیلات مخرب !

16

چرا درباره‌ی اینکه "دانی" دو ماهه بهم پیام میده، چیزی ننوشتم؟

اتفاق از این مهم تر؟

از این آدماس که دلت میخواد از نزدیک ببینیشون و محکم ماچشون کنی :)

چرا دوری؟ چرا؟