منو به اسم کوچیکم صدا بزن :)
صدآش ...
انگار تمام خوشیهای دنیا تو زیر و بم صداش ذخیره شده بود!
دوست داشتم بهش بگم لعنتی تو چقد خوبی!
احساسم اون لحظه درست مثل بعدازظهرای دوران بچگیم که از خواب فرار میکردم و به یاس تو حیاط پناه میبردم، عالی بود...!!!
دلم میخواست تا آخر عمرم بمونم تو همون اتاق کوچیکی که هیچی از دیزاین و در و دیوارش یادم نیس... و اون پنج دقیقهای که انگلیسی و فارسی قاطی حرف میزد تا آخر عمرم هِی کش بیاد و تموم نشه
خدایا میشه منو همین امشب برگردونی ؟ یا به بعدازظهرای هفت سالگی کنار اون یاس تو حیاط، یا به پنجاه و چهار ساعت پیش!
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۹۶ ساعت 23:21 توسط ف.دال
|