پیازِ عبوس!

از دالان تاریکی که از هر دو طرف با درهای چوبی بزرگی احاطه شده رد شدم و به آخرین اتاق رسیدم! در باز بود، هیکل گرد و کوتاهِ پیاز قرمز، طوری توی صندلی چرمی بزرگش فرورفته بود که چهره‌اش از پشت مانیتورِ روی میزش دیده نمیشد... تقه‌ای به در زدم، سرش رو خم کرد، با صورت عبوس و چشم‌های روشنی که روی کله‌ی گردِ کم‌مویی جا خوش کرده بود، نگاهم کرد.

چند پله‌ای که بالا اومده بودم و استرس همیشگیم، باعث میشد نتونم نفس بکشم! پرسیدم: "میتونم پنج دقیقه از وقتتون رو بگیرم؟" اشاره کرد که: "بله بفرمایید"

ایستادم جلوی میز مستطیلی قهوه‌ای رنگ و بزرگی که دور تا دورش با صندلی‌های چرخ‌دار راحتی پر شده بود! از آخرین باری که توی این اتاق بودم ۹ ماه میگذشت، برای مصاحبه اومده بودم، روی یکی از همین صندلی‌ها نشسته بودم و ناخودآگاه هی مقنعه‌ام رو بخاطر نگاه چپ چپ پیاز قرمز جلو می‌کشیدم! ولی حالا بعد ۹ ماه ایستاده بودم همون‌جا و ته دلم دنبال بهانه‌ای بودم برای رفتن...

طبق معمول لرزش خفیفی بهم مسلط شده بود و نفسم یاری نمی‌کرد... بریده بریده موضوع رو براش توضیح دادم و گفتم از اونجا که تو مراحل آشنایی با کسی هستم، مسئله‌ی حقوق این بار برخلاف گذشته، برام مهمه و چون پیشنهاد کاری خوبی دارم و نمی‌خوام از دستش بدم، یک قول قطعی میخوام برای موندن!

چهره‌اش جدی بود ولی آروم. می‌گفت داریم لیست جمع میکنیم، باید بفرستیم تهران، ببینیم اونا موافقت میکنن یا نه، و اگر تایید شه اعمالش یکی دو ماه طول می‌کشه...

و حالا من امروز تصمیمم برای رفتن رو گرفتم اما نمیدونم چطور به خانوم کلم بگم! می‌دونم که ناراحت میشه و زجر میکشم از اینکه نمیتونم بخاطر صلاح خودم هم که شده رک، واضح و خودخواه باشم! نمیدونم چرا همیشه حاضرم خودم رو برای خوشحالی دیگران فدا کنم؟

تَه گرفتن در پاتیل!

ماجرای من و خانوم کلم در نهایت به اینجا رسید که بهش گفتم یه ضمانت قطعی بابت افزایش حقوقی که قولش رو دادین می‌خوام که از مهر اعمال بشه! جواب داد قراره لیست افراد رو برای افزایش حقوق بنویسن و بفرستن تهران که تا آخر مهر اعمال بشه! و من صادقانه گفتم به پاتیل اعتماد ندارم و از وقتی یادمه صحبت از این لیست کذایی بوده... لذا قرار شد برم و با پیاز قرمز بزرگ، یعنی مدیرعاملِ پاتیل صحبت کنم... مردی نسبتاً کچل، با شکم گنده، پوست تیره و چشم‌های روشن که آوازه‌ی خساست و تصمیمات احمقانه و عجیب و غریبش بدون شک به گوش همه‌ی نیروهای پاتیل رسیده!