قاعدتا نباید اینجوری می‌بود! تصور می‌کردم همیشه دومین تجربه و با یه فرد دیگه، می‌تونه خیلی هیجان‌انگیز تر و جالب‌تر و دوست داشتنی تر باشه.

اون به هدفش رسید و راضی بود ولی حالا من موندم و احساس دوگانه‌ای که نمیدونم چه جوری باهاش کنار بیام!

یادمه اولین بار اگرچه به میل و خواست خودم نبود، اما رو ابرا سیر میکردم. اون لحظه به هیچ چیز جز دوست داشتنش فکر نمی‌کردم، ولی این بار فقط یه نوع رفع تکلیف بود برام، یه جور تسلیم و تحمل و بی‌تفاوتی که زجرم می‌داد.

بازم میگم همیشه دقت کنین که اولین نفرات خیلی مهمن! و امروز این قانون به من ثابت شد.

الف ح معصومی شخصیتش خیلی فرق داشت. ازت اجازه نمیگرفت ولی در عین حال مثل طوفانی بود که دوست داشتی تورو با خودش ببره یا گردابی که دلت می‌خواست غرقت کنه! اما اون ... هنوز نمی‌دونم چه حسی دارم.

عذاب وجدان ندارم اما وقتی تو آینه نگاه میکنم یه دختر نفرت انگیز می‌بینم که تو لجن دست و پا می‌زنه و دلش نمی‌خواد بیاد بیرون!