سوار ماشین که شدم ، دستشو دراز کرد ، گفت: «دست میدی؟» گفتم بعدا :)) 

بعد به خودم و گذشتمو آینده ام لعنت فرستادم ! واقعا مزحک بود ... !

با یه گذشته ی سیاه سیاه ، یه وجبی یه پسر ناشناس تو ماشین نشسته بودم و در کمال حماقت فکر میکردم دست دادن کار اشتباهیه ! 

وقتی حرف به سوالات تکراری « با چند نفر بودی ، چرا و چگونه » رسید ، فقط ماجرای میم پهلوانی رو گفتم!

و اینکه اون بیست و اَندی نفر دیگه رو فاکتور گرفتم، یعنی اِند صداقت ، اِند معرفت و اِند عاطفه و احساسات!

باید بگم که به هیچ وجه هم به خاطر این دروغ عذاب وجدان نداشتم و ندارم !

نه اینکه بین همه ی اون آدم هایی که بودن یا نبودن فقط میم پهلوانی پررنگ بوده، بلکه چیزی نگفتم چون فکر کردم به همون اندازه که گذشته ی اون برای من بی اهمیته ، گذشته ی منم برای اون جذابیتی نداره !

این قضیه نه فقط برای روابط ما ، بلکه برای همه ی روابط از این دست، صدق میکنه !

بنابراین میتونید مطمئن باشید که از شخم زدن گذشته ی طرف مقابلتون هیچ چیز خوشایندی نصیبتون نمیشه!

 #شخم_نزنیم

#به_ازدواج_با_دوستمان_فکر_نکنیم