مریم
بعد سه سال دیدمش. هیچی از آخرین بار تا امروز تغییر نکرده بود... همون چهرهی بدون آرایش، همون لحن بامزهاش موقع تعریف کردن خاطراتش، همون چشمای بیروح قهوهای و مژههای کوتاه ...
خاطرات گذشتهها انگار دقیقا واستاده بودن روبروم و هی میگفتن "من من! منو ببین!"
تک تک روزایی که میرفتیم کلاس کنکور به عشق استاد نوید، حرصایی که از دست شهابی خوردیم، شیطنتای تو راه کلاس و...
کاش همیشه همه چیز همین جوری بی تغییر باقی بمونه.
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۶ ساعت 23:19 توسط ف.دال
|