شیوع ویروسی یک خواستگاری
جریان خانوادهی چشم رنگی مثل یک ویروس سمج درحال گسترش و جهشه در حالی که بابا هنوز پسره رو ندیده و این برای من یعنی راه رفتن توی خواب... مثل وقتی توی خواب میجنگی، فرار میکنی، زندگی میکنی و وقتی چشماتو باز میکنی میفهمی همهی جون کندنهات بیهوده بوده!
من مثل یک نهال خشک که از سر بیتفاوتی اجازه میده پیچک سبزی دور تنش بپیچه، اجازه دادم ماجراها پیش بره و حالا از همهی چیزهایی که قراره پیش بیاد، وحشت دارم!
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۱ ساعت 12:12 توسط ف.دال
|