تعجب میکنم از اینکه چطور ماهی و مادرش ستاره‌، می‌تونن درباره‌ی کفش‌های ۵۰ تومنی، مانتوهای ۶۰ تومنی و همه‌ی خریدهای ریز و درشت نه چندان لوکس و خیره‌کننده‌شون انقدر با هیجان، فخرفروشی و جزئیات تعریف کنن!

هربار که زن‌دایی ستاره با آب و تاب درباره‌ی وسایلش صحبت میکنه ناخودآگاه خنده‌ام میگیره و میفهمم دنیای بعضی آدم‌ها چقدر ساده و بی‌ارزشه! دیگه همه توی خانواده میدونن زن‌دایی ستاره می‌تونه حتی از مامِ زیربغلی که به تازگی خریده حداقل ده دقیقه بی‌وقفه تعریف کنه! اما خب من همچنان معتقدم زن‌دایی بی‌شیله پیله‌ترین زنیه که تابحال دیدم و همه‌ی این رفتارها از سر سادگیشه، بنابراین هربار که پای صحبتاش میشینم وانمود میکنم که خیلی مشتاقم بدونم مثلا کفش‌هاشو از کجا خریده و از سلیقه و انتخابش (هرچند افتضاح و مضحک) تعریف میکنم و با خودم فکر میکنم اگر ستاره اینطوری و به این سادگی که از خریدهاش تعریف کنه و دیگران خوششون بیاد و تمجیدش کنن، خوشحال میشه، چرا خوشحالش نکنم؟

آخرین بار یه رژ ۳۰ تومنی خریدم و با خودم فکر کردم وقتی ستاره و ماهی رو ببینم حتما سعی میکنم رژلب مارکم رو به رخشون بکشم تا بالاخره بفهمم فخرفروشی به دیگران چه لذتی داره؟ اما وقتی دیدمشون تنها چیزی که یادم نبود این بود که من یه رژ نو دارم! بجاش تمام مدت با لبخند غرق شیرینی صحبت‌های ستاره بودم که با هیجان از کرم مرطوب کننده‌ی دستش حرف میزد!