چی شد بی من از لحظهها رد شدی؟
بعدازظهر خوابشو دیدم. بعد این همه مدت برگشته بود و من حتی نپرسیدم کجا بودی؟ نپرسیدم چرا رفتی؟ گله نکردم که چرا تنهام گذاشتی ولی بهش گفتم بعد رفتن تو زندگیم خیلی به لجن کشیده شد و بعد بوسیدمش... دیگه مهم نبود کار درستیه یا اشتباه. دیگه مثل همیشه باهاش مخالفت نکردم نمیدونم چرا ولی دوسش داشتم انگار با وجود اینکه میدونستم آدم جالبی نیست. خندههاشو حالا که بیدارم میتونم واضح و دقیق به یاد بیارم. مدل موهای تقریبا فر دارش، صداش، رنگ قهوهای چشماش... چی شد که خوابش رو دیدم بعد این همه مدت؟ حالا همش با خودم فکر میکنم یعنی الان کجاست؟ با کیه؟ بچه داره؟ اصلا ازدواج کرده؟ منو یادشه؟ وسط این همه سوال هی با خودم میگم چقدر من احمقم! یعنی دلم براش تنگ شده؟ برای اون مرد نامرد؟
+ نوشته شده در جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۶ ساعت 0:53 توسط ف.دال
|