بعضی وقتا پناه میارم به اینجا، گاهی حیرون و سرگردون، گاهی خسته و بی‌حال، گاهی ذوق زده، با استرس، ناراحت، تنها، گاهی عصبانی و پرازنفرت، بعضی‌وقتا پر از خاطره و احساس، بعضی وقتا سرد و یخ زده... گاهی اوقات میشینم وسط خط به خط نوشته‌های دیگران و تک به تک میخونم حرفاشونو، موس رو تکون میدم قلب میریزه، بادبادکای قلبی وبلاگارو میترکونم، تو وبلاگای دهه هشتادیا به حروف چسبیده به موس که روی صفحه کش میاد زل میزنم، بعضی وقتا میگردم بین حروف صفحه کلید تا بالاخره حرفامو تایپ کنم...

بعضی وقتا دائم صفحه‌ی تلگرامم رو بالا پایین میکنم شاید یه پیام جدید از یه آدم جدید بیاد. بعضی وقتا متن‌های پر از عشق یا پر از غم یا تیکه‌های سنگین کانال‌های مختلف رو می‌خونم، بعضی وقتا غرق می‌شم تو عکسای جدید مخاطبین قدیمی...

گاهی تو اینستاگرام ساعت‌ها صفحه رفرش میکنم و ویدئوهای عجیب مردم رو میبینم، گاهی عکسای اونایی که شبیهن به بعضیا، گاهی غرق میشم تو دنیای دونفره‌ی یه عده، گاهی له میشم زیر بار غم و شادی بقیه...

گاهی انقدر میخوابم تا خسته شم، صبح به خودم وعده میدم ظهر که برگردی خونه دوباره میخوابی...

بعضی وقتا سر کلاس غوطه‌ور میشم بین تخیلات، آرزوهایی که واقعی نشده، خاطره‌هایی که پاک نشده، فکرایی که نقش بر آب شده، نقشه‌هایی که هیچ وقت عملی نشده...

خلاصه من از همه‌ی اتفاقات و کارایی که از این دنیای واقعی فراریم بده استقبال میکنم، تو دنیای مجازی چرخ میزنم تا دنیای واقعی رو فراموش کنم...

ولی باید یه فکری کرد! اینجوری که پیش می‌ره نه از قبولی تو کنکور خبری هست، نه حتی از نمره‌ی پاسی این چند واحد باقی‌مونده!