اون شب قرار شد از ساحل تا سوئیت من با شوهرعمه کوچیکه برم. راستش وقتی نشستم تو ماشینش که هنوز هم اسمشو بلد نیستم، حس کردم تو یه دنیای دیگه‌ام! بوی فوق‌العاده‌ی خوش‌بو کننده‌‌ی مخصوصش، آهنگی که اول میپیچید تو گوش‌ها و مغز و دور دست و پات و بعد تو خیابون طنین می‌انداخت، دست‌اندازهایی که حتی حسشون نمیکردی و...

میدونید پولدارا تو یه دنیای دیگه زندگی میکنن.