وقتی مامان از پارکینگ صدام زد و رفتم تو بالکن، چیزی که میدیم باورش سخت بود! باورم نمیشه که بالاخره از مترو و اتوبوس و پیاده‌روی‌ تو هوای گرم و سرد خلاص شدم! و اون واسه من بود. خودِ خودِ خودم! باید برای پسرم اسم انتخاب کنم و براش یه جینگولک خوشگل بخرم و... بابا ولی میگه باید صبر کنی کارای اداریش انجام بشه.

خیلی ذوق زده‌ام. و یکم استرسی! نمیدونم از پس نگهداریش بر میام یا نه.

#اولین_ملاقات_با_پسرم