با توجه به دعوای دم سحر و تنش‌های ایجاد شده، دیگه خبری از روسری خردلی و سبز سیر و بنفش کثیف و ساعت کوچولوی دیواری واسه اتاق و... نیس.

و تمام جرم من این بود که با دلیل بهش گفتم پسرش رو بیشتر دوست داره!

به هر حال از خودش، لحن حرف زدنش، پسرش، مامانش و کل فک و فامیلش بیزارم! باید دعا کنه هیچ وقت محتاج من نشه ...

دلم میخواد به مدت پنج ساعت و بیست و هفت دقیقه برای مظلومیت خودم گریه کنم.

درد اینجاست که حتی نمیتونم حسرت بخورم که کاش پسر بودم ... چون در اون صورت قطعا اونا دخترشون رو بیشتر دوست داشتن.