مرد چهل و هشت سالهی حسود
با توجه به دعوای دم سحر و تنشهای ایجاد شده، دیگه خبری از روسری خردلی و سبز سیر و بنفش کثیف و ساعت کوچولوی دیواری واسه اتاق و... نیس.
و تمام جرم من این بود که با دلیل بهش گفتم پسرش رو بیشتر دوست داره!
به هر حال از خودش، لحن حرف زدنش، پسرش، مامانش و کل فک و فامیلش بیزارم! باید دعا کنه هیچ وقت محتاج من نشه ...
دلم میخواد به مدت پنج ساعت و بیست و هفت دقیقه برای مظلومیت خودم گریه کنم.
درد اینجاست که حتی نمیتونم حسرت بخورم که کاش پسر بودم ... چون در اون صورت قطعا اونا دخترشون رو بیشتر دوست داشتن.
+ نوشته شده در جمعه ۱۹ خرداد ۱۳۹۶ ساعت 13:38 توسط ف.دال
|