اوضاع در دفتر خاکستری انقدر بهم ریخته و بی حساب و کتاب شده که هر لحظه ممکنه بزنم به سیم آخر و بگم از فردا نمیام! هم خسته شدن از عوض کردن کار، هم خسته‌ام از اینجا هم تو شرایطی ام که برعکس قبلاً، نیاز دارم به حقوقم، هم می‌دونم همیشه کار کردن برای دیگران مثل اینه که دست پر از عسلت رو بذاری توی دهن خرس! گاز میگیره! براش هم مهم نیست تو کی هستی و داری چیکار می‌کنی...