اثر قورباغهای!
خانوم کلم نه تنها در عرض یک روز، نقاب مهربون و دلسوزِ روی صورتش رو برداشته بلکه شمشیر رو از رو بسته! جوری که امروز جواب سلام و خداحافظیم رو طوری داد که انگار قاتل پدرش هستم! و در جواب درخواستم برای مرخصی جوری مخالفت کرد که انگار بردهی حلقه به گوش و اسیرش هستم...
بچه که بودم یه مدتی علاقهی خاصی به قورباغهها داشتم، دائم میگرفتمشون و باهاشون بازی میکردم... مامان میگفت انقد دست نزن به این زبون بستهها، دستت بینمک میشه... گاهی اوقات وقتی جواب خوبیهام رو اینجوری وحشیانه میگیرم، با خودم فکر میکنم شاید واقعاً این نمک نداشتن دستم اثر همون قورباغههاست!
+ نوشته شده در یکشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۱ ساعت 22:32 توسط ف.دال
|