شبِ آرزوها
آرزوهایم چه شد ؟
شاید ، آنقدر در مردابِ این زندگیِ پیچ در پیچ فرو رفته ام ...
که حتی فراموش کردم آرزوهایم را کجا جاگذاشته ام!
پشت کدام پنجره؟ رویِ کدام پیشخوان ...
آرزوهایِ بیچاره ام... لابد با چشمِ گریان در جستجوی من است.
شاید ، آنقدر درگیرِ پیله های تنهایی و دلتنگی بوده ام
که نفهمیدم چه کسی ، و کِی آرزوهایم را دزدید ...
مَحوِ کدام خاطره بودم ؟ غرقِ کدام احساس ؟
آدم های بی آرزو زود میمیرند ... شبیهِ قاصدک ، وسطِ طوفان
یا مثل همین شاخه های گلی که به هم هدیه می دهیم.
ف.دال
+ نوشته شده در پنجشنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵ ساعت 21:29 توسط ف.دال
|