عصر سنگین
پنجرهی اتاق رو باز گذاشتم، لذتِ هوای تازهای که زیر بینیم میلغزه، از عذاب نور کور کنندهای که روی صفحهی مانیتور افتاده، کم میکنه...
زمزمههایی دربارهی اقدام شرکتها در دفترخاکستری به گوش میرسه که اگر انجام بشه خیلی از نیروها تعدیل میشن و از اونجا که تو ردهی شغلی من یک نفر دیگه با سابقهای قدیمیتر مشغول به کار هست، احساس خطر به جونم چنگ میزنه و آرامش این عصرِ ساکتِ سنگین رو زهرمارم میکنه...
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۱ ساعت 16:28 توسط ف.دال
|