نشد رو پای خودمون وایستیم... آخه بچگیامون غصه دار که میشدیم، پناهمون بغل مامان بود. گفتیم لابد بعدا هم یکی پیدا میشه وقتای تنهایی و دلتنگی و درد و غم بیاد بغلمون کنه و بگه ... اصن چیزی نگه ولی بیاد بمونه و نره. حالا ولی نگاه میکنیم و میبینیم هیچکس نیس به دادمون برسه... حتی همون مامان هم دیگه نمیتونه وقت و بی وقت بغلمون کنه. خلاصه آخرش نشد قوی باشیم دیگه...